نفس
«با چشمان بسته بخوانید» چشمانش را باز کرد. اولین بارش بود که اطرافش را میدید و نه خیلی دور را چرخی زد، شاید دور دستی را بیابد و هیچ، … دوری، … نبود. صدایی آمد، دوباره همان صدای دلنشینِ آشنا. ولی این بار با چشمان…
«با چشمان بسته بخوانید» چشمانش را باز کرد. اولین بارش بود که اطرافش را میدید و نه خیلی دور را چرخی زد، شاید دور دستی را بیابد و هیچ، … دوری، … نبود. صدایی آمد، دوباره همان صدای دلنشینِ آشنا. ولی این بار با چشمان…