دوش در برگشت ره از کار و زار
سر به شیشه تکیه هوشم نیمه کار
چشم را بیحس به بیرون دوخته
فکر من با این خیالم سوخته
تا به کِی باید تنم اینگونه لَخت !
تا رسم من نیمه جان برروی تخت !
هیچ روی خوش نمیبیند سَرَم!
عاقبت این کسب میسازد گَرَم!
در همین بیحسی و افکار کور
میشنیدم تنبکی از راه دور
تیز کردم گوش خود را تا برون
تا که این آوای خوش آید درون
در هیاهو بین ره لای خطوط
دختری این سو و آن سو در هبوط
گوشهی بندِ کمربند پدر
بسته دستش تا نگردد در به در
لابهلای آن هجوم چرخها
تاب میخوردند و لِه صد بارها
دخترک انگشت خود را بر دهان
بنگرد بر مرد و زن بر این وآن
بُهت کرده با دو چشم کوچکش
کو نمیداند کجا گشته رَهَش
آن پدر با تنبکی در دست خود
هی بکوبد دست خود، بر ساز خود
هیچ کارَش نیست با این دخترک
تا نبیند قلب او گیرَد تَرَک
چشم خود، بر چشم دختر دوختم
تا که عمق جان خود را سوختم
بود چون چشمان زیبای بهار
گو که رفتی هوش در دریا کنار
آن دو چشم آبی نیلی به من
گفت من را بنگر و لب بر مزن!
این که بینی، دفتر شوم من است!
سرنوشتم دردو دستان غم است !
این که میبینی نمیخواهم حضور !
هر که دستم میکشد هر دم به زور!
دوست دارم تا که این جان نحیف
حس کند دستان مادر را ظریف
در ره مکتب به علم و فن حریف
باشد اندر توی دستانم یه کیف
در فرو چشم خمار دخترک
خواندم این ابیات را من تک به تک
دور گشت آوای آن ساز پدر
ماند در ذهنم دو چشم در به در !
آه چندین صد هزاران مثل تو !
ناتوانم تا بگیرم دست تو !
آرزو مجتهدزاده فرد
Meet the Author
Gillion is a multi-concept WordPress theme that lets you create blog, magazine, news, review websites. With clean and functional design and lots of useful features theme will deliver amazing user experience to your clients and readers.
Learn more
Social Media