Categories
Subscribe Now
Trending News
SUBSCRIBE NOW
Trending News
شعر اجتماعی

حراج

آهای! ……… آنچه ببینید و بخواهید… در اینجاست! حراج است! بشتابید!… حراج است!…حراج است! … دریا حراج است! …. جنگل حراج است! … دشت حراج است و زمین حراج است! … رود حراج است   «کوه» حراج است و دریاچه حراج است! …. باران حراج…

داستان صوتی

پُشته‌های عشق

حریر بلند تنش ، هوش را می­‌بُرد!… بارِ دوشش ، گرانی چهره‌اش را افزون کرده بود!… آرام می­‌آمد!… نوک سینه‌­هایش نمناک بود و تیره، آرام می‌­آمد!… قرارِ چشم از او برداشتن، نداشتم… برهنه پایش، خونین بر روی زمین، کشان، و شُره آب دهانش با دو…

داستان کودک

شهر حسرت

از هفت تپهٔ هفت‌­رنگ گذشتم… از بنفش­‌های بلند                       از جاری­‌های نیلی…  از بلندای آبی           از نشاط سبز                   از خش‌­خش زرد…                              از آفاق نارنجی و از لاله­‌گون قرمز* گذشتم… به شهری رسیدم که در آن                  چوبهٔ دار به مزایده گذاشته می‌­شد…

داستان اجتماعی

نفس

«با چشمان بسته بخوانید» چشمانش را باز کرد. اولین بارش بود که اطرافش را می‌دید و نه خیلی دور را چرخی زد، شاید دور دستی را بیابد و هیچ، … دوری، … نبود. صدایی آمد، دوباره همان صدای دلنشینِ آشنا. ولی این بار با چشمان…

شعر کودک

سِویل جادوگر مهربان

        یه قصه‌ای تو بچگی                          شنیده بودم از مامان        عاشق اون قصه بودم                         قصیه شاه پریان         شبا مامانِ مهربون                        می‌گفت اونو برای من        تا فردا شب قصه‌ی اون                        بود همه، تو فکر من        یه شب مامان گفت…

شعر اجتماعی

بُعد پنجم

زن، آن‌گاه که همچون رنگدانه‌های زندگی شد، دیگر دیده نمی‌شود، وقتی همرنگ اساس منزل شد، وقتی چون موجودی رنگ پذیر، با زمینه­ی زندگی یکدست شد! و وقتی تطابقش با رنگ‌های زمینه،  تمایزش را از او گرفت، آن زن لحظه لحظه مرده است! عجب آفتاب پرستی…

© 2023 Arezoo M. Fard, All Rights Reserved.