او مترسکی بود .. در شالیزار زور و درد . … خون می‌چکید.. .. از زیر پوشال‌هایش…. . و فکر کردیم.. …که خون جگر است و عاشقی. .. و او سال‌ها بود… . که به گرگ نمی‌ماند. او مترسکی بود .. در شالیزار زور و…